غيرت دينى از نگاه ملا احمد نراقى (4)


 

نویسنده : ابوالقاسم يعقوبى ( كارگزار )



 

غيرت و تسامح و تساهل
 

در جامعه دينى و در قلمرو حكومت دينى، هيچ‏كس به خاطر عقيده بازخواست نمى‏شود. همگان از آزادى عقيده برخوردارند. حتى شهروندانى كه دين و آيين رسمى و حاكم را قبول ندارند آزادند و با آنان، برابر قانون عادلانه و انسانى رفتار مى‏شود و از تمام حقوق شهروندى، به تمام و كمال بهره مى‏برند و هيچ‏كس حق ندارد به اين بهانه كه آنان دين و آيين رسمى را قبول ندارد، از حقوق شهروندى محروم كند و به آنان حقيرانه بنگرد و آنان را طرد شده از جامعه بينگارد.
ناگفته نماند كه اين مقوله را نبايد با مقوله تساهل دينى، يكى دانست و بايد به درستى بين آنها فرق گذارد و از به اشتباه انداختن ديگران پرهيخت. تسامح، به معناى برتابيدن تفكر و انديشه مخالف است و اين غير از بى‏توجهى به اصول و مبانى ارزشهاست. تسامح و تساهل، نمود احترام به عقيده و سليقه‏اى است كه شخص آن را قبول ندارد، نه به معناى دست برداشتن از عقيده خويش.
گذشت و سستى گناهكارانه، بى‏همتى و بى‏غيرتى است، نه تسامح و تساهل.
نراقى در گاه بيان غيرت دينى، مرز آن را باتساهل و مسامحه نيز روشن كرده است:
«از براى هر مسلمى سزاوار است كه ابتدا خود را به صلاح آورد و مواظبت بر طاعات نمايد و محرمات را ترك كند. بعد از آن به اهل و اولاد و اقارب و خويشان خود بپردازد و ايشان را ارشاد كند و چون از ايشان فارغ شد، تعدى به همسايگان و اهل محله خود كند و از ايشان به اهل شهر خود و همچنين تا به هر جاى عالم كه دست او برسد. و چنانچه كسى با وجود قدرت در يكى از اينها اهمال و مسامحه كند، بايد مستعد [و آماده‏] مؤاخذه پروردگار در قيامت باشد.» (51)
در اين فراز، علامه نراقى به مراحل گوناگون امر به معروف و نهى از منكر، كه قلمرو و گستره غيرت‏دينى نيز هست، اشاره مى‏كند و توانايى و قدرت را مسؤوليت‏آفرين و تكليف ساز مى‏شمرد. شايد بتوان اين نكته را نيز از روح سخنان علامه نراقى به دست آورد كه اگر در زمانى دين حاكميت يافت دينداران توانايى يافتند و ابزار قدرت در اختيار داشتند، حوزه امربه معروف و نهى از منكر آنان نيز گسترش مى‏يابد و تا به هر جاى عالم كه دست آنان مى‏رسد، بايد ارزشها را صادر كنند و پيام آخرين پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به گوش جهانيان برسانند .
پاس شريعت داشتن و همت بر اصلاح حال بندگان خدا گماشتن (52) ، دو اصل اساسى است كه علامه نراقى بر آن انگشت نهاده است.
نگهبانى و نگهدارى ارزشها در كنار اصلاحات اجتماعى و توسعه سياسى و اقتصادى، يك اصل خدشه ناپذير است. در حكومت دينى، نمى‏شود از اصلاح‏گرى سخن گفت و دين را از ياد برد . اصلاح‏گرى جداى از آموزه‏هاى دينى، اصلاح‏گرى نيست، افسادگرى است. پياده كردن موبه‏موى دين و انجام دستورهاى دينى، اصلاح‏گرى است و ناديده گرفتن دستورهاى دينى و يا شانه خالى كردن از پاره‏اى از آنها، زير عنوان اصلاح‏گرى، به هيچ‏روى اصلاح‏گرى نيست، افسادگرى است.
اين كه شمارى به نام اصلاح‏گرى و تساهل و تسامح‏دينى، به روى غيرت‏مندان براق مى‏شوند و چهره آژنگ مى‏كنند، يا نمى‏فهمند و به مبانى دين آشنايى ندارند و يا در انديشه كهنه و از كارآيى افتاده غرب گرفتارند و راه برون شد نمى‏دانند. چون اگر مى‏فهميدند و در تار عنكبوتى انديشه‏هاى وارداتى گرفتار نيامده بودند، بين غيرت دينى و اصلاح دينى، نه تنها هيچ جدايى نمى‏ديدند كه بين آنها پيوند ژرف مى‏ديدند و در مى‏يافتند كه اصلاح‏گرى دينى، بدون غيرت دينى محال است كه به حقيقت بپيوندد.
علامه نراقى، با اين كه خود يك مصلح بود و كارنامه و كاركرد او را اين مطلب به درستى مى‏نماياند، سخت از غيرت و حميت دينى، دفاع مى‏كند و به نيكى و شايستگى و دقيق مرز و قلمرو آن را در عرصه‏هاى زندگى فردى و اجتماعى مى‏نماياند:
«دانستى كه حمايت و غيرت آن است كه: آدمى نگاهبانى كند دين خود را و عرض و اولاد و اموال خود را.
و از براى محافظت و نگاهبانى هر يك، طريقه‏اى است كه صاحب غيرت و حميت، از آن تجاوز نمى‏كند.
اما غيرت در دين، آن است كه، سعى كند در رد بدعت كسى كه در دين بدعت نهد و اهانت كسى كه بدين اهانت رساند و دفع ادعاى باطل كنندگان دين و رد شبهه منكرين و كشتن كسانى كه از دين برگردند، يا اين كه ضرورى دين را انكار نمايند. و در ترويج احكام دين، لازمه جد و جهد را به عمل آورد و در نشر مسائل حرام و حلال، نهايت مبالغه كند و در امر به معروف و نهى از منكر، مسامحه نكند و باكسانى كه مجاهر معصيت‏اند، بى‏ضرورت مداهنه و دوستى نكند و با ضرورت هم در دل، با ايشان غضبناك باشد.» (53)
با نگاهى دوباره و از روى دقت، به اين فراز از نوشته نراقى، به ترازها و معيارهايى در غيرت دينى و قلمرو گستره آن مى‏توان دست‏يافت.
از آن جا كه غيرت دينى، امروزه از جايگاه ويژه‏اى برخوردار شده، وگونه‏اى مرزبندى نسبت به مفاهيم اجتماعى به شمار مى‏رود، آن را در چند محور پى‏جويى مى‏كنيم:

الف. پاى بندى و روش مندى :
 

پاى‏بندى بر اصول و مبانى ارزشهاى دينى، در فرهنگ دينى نمادغيرت به شمار مى‏رود و از جايگاه بس والايى برخوردار است و در قرآن و سنت از آن با عنوانهايى چون: صبر (54) ، استقامت (55) ، حق جهاد (56) ، نترسيدن از سرزنش سرزنش‏گران (57) ، بنيان مرصوص (58) ، ثبات قدم (59) ، نداشتن مداهنه (60) ، مصانعه (61) ، طمع‏ورزى (62) و... ياد شده است. ليكن اين ارزش‏مدارى و دفاع از ارزشها، بايد به گونه روش‏مند و قانون‏مند درآيد، تا به چهره دين در لابه‏لاى، سليقه‏هاى فردى و تكرويهاى نابخردانه، خدشه وارد نيايد و در زير لواى غيرت دينى، حركتهاى ناسنجيده و نابخردانه انجام نگيرد.
«و براى محافظت و نگاهبانى هر يك، طريقه‏اى است كه صاحب غيرت و حميت، از آن تجاوز نكند .»
شناخت روشها و پاسدارى از شريعت و انديشيدن روى راه‏ها، روشها و ابزارى كه با آنها بهتر و خردمندانه‏تر و سنجيده‏تر بتوان از كيان دين دفاع كرد، مقوله‏اى است كه نياز به درك و ديدى نوين از دنياى امروز و روشهاى تبليغى آن دارد. همه جا، و با همه مخاطبها، روشهاى سنتى و كهن جواب نمى‏دهد. شناخت مخاطب، جامعه، زمان، برگزيدن روشهاى هماهنگ با فرهنگ نوين بشرى بهره‏گيرى از ابزار نوين را نبايد در گستراندن ارزشها و جلوگيرى از آسيبها، ناديده انگاشت.
نگهداشت حد و مرزها و اصول و معيارها، بهانه ندادن به مخالفان و كينه‏ورزان، پرهيز از روشهاى نادرست و نابخردانه و به كارگيرى روشهاى خردپسندانه، معيارها و ترازهاى جاودانه‏اى است كه دفاع‏گران از ارزشها و غيرت‏مندان دين‏باور، بايد به آنها توجه دقيق و همه‏سويه داشته باشند، تا تلاش، تكاپو، حركت‏شان، ثمر دهد و بازتاب روشنى داشته باشد و بى‏ثمر و باطل نگردد.
آنان كه از عرق مذهبى و غيرت دينى رنج مى‏برند و با حربه خشونت، غيرت را مى‏كوبند، ضعفهاى غيورمردان ديندار را دوچندان جلوه مى‏دهند. و با بزرگ‏نمايى، سعى مى‏كنند جلوى بروز و ظهور غيرت دينى را كه جلوه‏اى است با شكوه از ديندارى ژرف، بگيرند. از اين‏روى غيرت‏مندان، بايد غيرت دينى را با قانون‏مدارى در آميزند و نگذارند بين آنها جدايى بيفتد.

ب. بدعت ستيزى :
 

نوجويى، نوآورى، نوانديشى، امرى است طبيعى و ارزش‏مند و مورد تأييد دين و رهبران دينى. شايسته است كه فرهيختگان هماره، قالبهاى نوين را شناسايى كنند و باورها و مفاهيم و معارف دينى را با زبان و قلم زيبا و دلپذير ارائه دهند، تا اين كه همواره چهره دين زنده و با نشاط و پويا و پيام‏بخش و پاينده، خود را نشان دهد. روشن است كه آن روش و گفتار و نوشتارى كه نو باشد و با اصول و حدود و مرزهاى عقيدتى و اخلاقى سازگارى داشته باشد، پذيرفتنى است و اگر بخواهد چيزى بر دين بيفزايد، يا چيزى از دين بكاهد و در يك كلام: «ادخال ما ليس فى الدين فى الدين» باشد، نه تنها پذيرفتنى نيست كه بايد با آن مبارزه كرد. از اين جريان در فرهنگ دين به عنوان «بدعت» ياد مى‏شود.
علامه نراقى در نوشته‏هاى فقهى (63) و اخلاقى، اين مسأله را به خوبى و به گونه گسترده كاويده و جامعه دينى و غيرت‏مندانه را به واكنش در برابر بدعتها فرا خوانده است:
«غيرت و حميت در دين آن است كه سعى كند در رد بدعت كسى كه در دين بدعت نهد.»
بدعت در هر زمانى، چهره زمان خود را مى‏گيرد. از اين روى، عالم دينى، مى‏بايد زمان را بشناسد؛ يعنى با انديشه‏ها و فلسفه‏هاى زمان خود، به خوبى و همه‏سويه و ژرف‏آشنايى داشته باشد و سمت و سوى حركتهاى فكرى زمان را دريابد و جريانهاى فكرى را پيش از آن كه ريشه بدوانند و شاخ و برگ بگيرند و دامن بگسترند، در كانون مطالعه خود قرار دهد و رويه‏هاى پنهان و انحرافى آنها را براى اهل‏انديشه و فكر و جست‏و جوگران انديشه‏هاى نو، بنماياند، تا ناخواسته به باتلاق بدعت فرونيفتند.
عالم به زمان در انديشه نوى كه به حوزه انديشه دينى راه مى‏يابد درنگ ورزد و خيلى زود به شناسايى زواياى گوناگون آن برخيزد، آنچه را با انديشه‏ها و آموزه‏هاى دينى سازگار مى‏بيند، بپذيرد، بپروراند و به هاضمه انديشه دينى وارد سازد و پس از جفت‏وجور كردن آنها با آموزه‏هاى دينى، به علاقه‏مندان عرضه بدارد و آنچه را ناسازگار مى‏يابد، با برهان و منطق از حوزه انديشه‏ها و آموزه‏هاى دينى بتاراند و نگذارد در لابه‏لاى انديشه‏هاى دينى و آموزه‏هاى قرآنى، جا خوش كند، بماند و به نام دين از اين سينه به آن سينه راه يابد و به‏گونه‏اى خود را با آموزه‏هاى دينى در آميزد كه شناسايى و جدا كردن آن از آموزه‏هاى دينى، دشوار گردد، اين، همان بدعت ستيزى است كه كار عالمان آشناى به آموزه‏هاى دينى و آشناى به انديشه‏ها و فلسفه‏هاى روز است.
عالم دينى آشناى به جريانهاى فكرى روز، اين وظيفه سنگين را دارد و غيرت‏مندانه مى‏بايد در برابر بدعتها و بدعت‏گذاران بايستد و مرزهاى عقيدتى را پاس بدارد كه اگر سستى ورزد و بى‏غيرتى پيشه كند و چشم بر بدعتها فرو بندد، به لعن خدا و رسول، گرفتار خواهد آمد .
رسول گرامى اسلام مى‏فرمايد:
«اذا ظهر البدع فى امتى فليظهر العالم علمه، فمن لم‏يفعل، فعليه لعنة الله.» (64)
هرگاه بدعتها در بين امتم، نمايان گردد، بر عالم دين است كه دانش خود را آشكار كند. پس اگر چنين نكند، بر او باد لعنت خداوند.

ج. پاسخ گويى به شبهه ها :
 

پرسش درباره گوناگون مقوله و آموزه‏هاى دينى و جست‏وجو در مسائل دينى و بحث و كندوكاو درباره آنها، با روح فرهنگ اسلامى و شريعت محمدى (صلی الله علیه و آله و سلم) در آميخته است و قرآن و سنت، با گوناگون بيانها، همگان، بويژه پيروان اين دين مقدس را، به انديشيدن، پرسيدن و كندوكاو و جست‏وجوگرى فرا مى‏خوانند.
اما با جريانهايى كه شبهه مى‏پراكنند، تا در دلها ترديد پديدآورند و فضاى جامعه اسلامى و دينى را به حيرت بيارايند، برخورد مى‏كند و در هر مرحله‏اى، با شيوه و روشى، ابتدا از شبهه‏پراكنها مى‏خواهد كه از اين حركت نابخردانه خود، دست‏بردارند و فضاى جامعه اسلامى را نيالايند و در دلها ترديد نيفكنند و به فرمان حق‏گردن نهند و اگر باز هم از روى كينه و دشمنى با دين، بر جاده باطل پوييدند و سر در برابر حق فرود نياوردند، ناگزير از قوه قهريه استفاده مى‏كند و اين آلودگى را از جامعه مى‏سترد. در همه اين مرحله‏ها، علماى دين وظيفه دارند غيرت‏مندانه در برابر شبهه‏ها بايستند و به طور دقيق و شفاف به آنها پاسخ بدهند و با برهان و منطق و با استدلالهاى روشن، جلوى گسترش شبهه‏ها را بگيرند.
به گفته علامه نراقى:
«سعى كنند در رفع ادعاى باطل‏كنندگان دين و رد شبهه منكرين.»
شبهه‏شناسى و پاسخ دقيق دادن به آنها، از پيچيده‏ترين و حساس‏ترين كارها و فنهاست. در اين وادى، هر كسى نبايد وارد شود. ورود كم دانشان و ناشايستگان در اين عرصه و در مقام پاسخ‏گويى در آمدن آنان، همان‏قدر زيان‏آور و آسيب زننده است كه خود شبهه.
برخوردارى از دانشهاى گوناگون اسلامى و شناخت جريانهاى فكرى و فلسفى روز، و آشنايى دقيق به منطق گفت‏وگو، و چيره بر روشها و فنون بحثهاى كلامى و فلسفى و برخوردار از قلم و ادبيات قوى و قوه بالاى سخنورى، شرط وارد شدن به عرصه پاسخ‏گويى به شبهه‏هاست.
حوزه‏ها و طلاب علوم دينى بايد در اين راه گامهاى استوارى بردارند و تلاش ورزند با آموزش و تمرينهاى بسيار و توان‏فرسا، خود را براى هماوردى غيرت‏مندانه و شجاعانه با شبهه‏آفرينان آماده سازند كه عرصه از عرصه‏هاى مرگ و زندگى است. اگر حوزه‏ها بتوانند در اين ميدان قوى، استوار، دقيق، موشكافانه و منطقى و مستدل گام بردارند، بر خيل پيروان و هواداران جدى دين خواهند افزود و دل‏پيروان دين را استوارتر و قوى‏تر خواهند كرد و ترديدها را خواهند زدود و عرصه را بر شبهه و شبهه‏آفرينان تنگ‏خواهند ساخت و اگر سست و با منطقى ضعيف و دليلهاى نااستوار به ميدان بيايند، آرايش جبهه حق را در هم خواهند شكست.

د. برخورد با مرتدان :
 

ارتداد، يعنى بازگشت از دين و عبارت است از كفرى كه پس از اعتراف به حق بودن اسلام پديدار مى‏شود، خواه اين كفر درونى، به وسيله گفتار، ياكردارى ظاهر شود، يا نه. در صورتى كه ظاهر شود، احكام و آثارى در شرع براى آن در نظر گرفته شده است .
از بررسى دليلها و ديدگاه‏ها، كه اكنون مجال براى ارائه يك‏يك آنها نيست، به اين نتيجه مى‏رسيم كه اگر كسى، به هر صورت، توحيد، يا رسالت را انكار كند، از دين اسلام خارج مى‏شود و نمونه روشن مرتد است؛ ولى اگر يكى از احكام و عقايد اسلام را انكار كند، در صورتى كه انكار او حاكى از انكار وجود خدا، يا توحيد و يا دروغ انگاشتن رسالت پيامبر (ص) باشد، در اين صورت نيز از زمره مسلمانان خارج مى‏شود. فردفرد مسلمانان و حكومت اسلامى، وظيفه دارند در برابر كس و كسانى كه پس از اعتراف به حق بودن اسلام، به انكار بر مى‏خيزند و در صفوف به هم‏پيوسته مسلمانان، گسست وارد مى‏سازند و زنجيره عقيدتى آنان را پاره مى‏كنند و دين و ا حكام نورانى آن را به سخره مى‏گيرند، به پا خيزند و واكنش نشان دهند و فرد آلوده را از جامعه دينى خود بيرون رانند.
در اين جا وظيفه مسلمانان صف‏آرايى و پشتيبانى دستگاه حاكمه است و چگونگى برخورد با حاكم و حكومت اسلامى است. نراقى اين حركت را نماد غيرت مى‏شمارد و از غيرت‏مندى مسلمانان مى‏داند:
«كشتن كسانى كه از دين برگردند، يا اين كه ضرورى دين را انكار نمايند.»
مسلمان نمى‏تواند از گسستى كه مرتد در داخل جامعه اسلامى پديد مى‏آورد، بى‏تفاوت بگذرد و در برابر اين جريان تباهى‏آفرين قد برنيفرازد كه اگر اين حساسيت از مسلمان گرفته شود و فرد مسلمان در برابر هر نوع كژانديشى و كژرفتارى و دعوت آشكارا به باطل و مخالفت علنى با آموزه‏ها و احكام دين، از خود واكنشى نشان ندهد و غيرت و حميت خود را ننماياند، دين هر روز از سوى بدخواهان، مورد يورش قرار مى‏گيرد و به زودى اين حصار حصين در هم مى‏ريزد و چيزى از آن، جز نام باقى نمى‏ماند. مسلمان وظيفه دارد غيرت‏مندانه و با حميت تمام از حصار و دژ دين پاسدارى كند و كوچك‏ترين گزندى را به برج و باروى آن بر نتابد و برآشوبد و به رويارويى برخيزد.
امام خمينى وقتى مى‏بيند سلمان رشدى به هجو پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مى‏خيزد و بر آن است كه اسلام را از چشمها بيندازد و با به سخره گرفتن احكام نورانى آن، از رويكرد مردم حق‏مدار جهان به آن جلو بگيرد و در هنگامه هماوردى اسلام و كفر، كفه ترازو را به سود كفر سنگين كند، غيرت‏مندانه و با حميت تمام و با شكوه، فتوا به ارتداد او مى‏دهد كه در نتيجه بايد كشته شود:
«كسى كه به پيغمبر اسلام، صلى الله عليه و آله، توهين كند، اجماع فقهاء مسلمين، فتوا به اعدام آن مى‏دهند.» (65)
و. سازش‏ناپذيرى در برابر گناهكاران: در جامعه اسلامى، گام و وظيفه نخست، معروف‏گسترى و منكرستيزى است.
مسلمانان بايد تلاش‏ورزند، فضاى جامعه را فضاى عطرآگين سازند، ارزشها را رشد بدهند و عرصه براى بروز و ظهور ارزشها آماده سازند. اين حركت را چنان قدرت‏مندانه و با حميت و غيرت، انجام دهند و شبان‏وروزان در راه آن تلاش ورزند كه دينداران، به ديندارى خود افتخار ورزند و بزه‏كاران از گناه و بزه خود شرمسار، سرافكنده باشند و به انزوا بگرايند .
ارزش‏مدارى و منكرستيزى، بايد هميشه و در همه حال، زنده نگهداشته شود و غيرت‏مندى و حميت مسلمان، در هر حال، بروز و نمود داشته باشد:
«در ترويج احكام دين، جد و جهد به عمل آورد و در نشر مسائل حلال و حرام، نهايت مبالغه كند و در امر به معروف و نهى از منكر، مسامحه نكند و با كسانى كه مجاهر معصيت‏اند، بى‏ضرورت، مداهنه و دوستى نكند و با ضرورت هم در دل با ايشان غضبناك باشد.»
غيرت دينى از اين نگاه، جامعه را از آلودگيها مى‏پيرايد و نمى‏گذارد لاابالى‏گرى زمينه رشد بيابد و حرمتها و حريمها، يكى پس از ديگرى شكسته شود.
وقتى در جامعه‏اى غيرت دينى، كه آميخته با خردورزى است، ميدان‏دار شد و در همه عرصه‏ها نمود و ظهور داشت، هيچ آفت و گزندى به آن جامعه راه نمى‏يابد و هميشه در اوج سلامت و نشاط، در پويش و حركت خواهد بود و انسانهاى سالمى در دامن خود خواهد پروراند.
غيرت دينى، بركتها و نعمتهاى فراوانى براى جامعه خواهد داشت و در برابر، بى‏تفاوتى، سستى و سهل‏انگارى و در برابر حركتهاى ضد ارزشى و آلودگيها و لاابالى‏گريها، زيانها و آفتها و آسيبهايى به بار خواهد آورد كه جبران كردن آنها بسى استوار و رنج‏افزاست.
ملااحمد نراقى در اين باب مى‏نويسد:
«در هر روزگارى قوى‏النفس ديندارى، كه حكم او نافذ و جارى بود، از علماى صاحب ديانت، يا امراى صاحب سعادت، از پى اين كار دامن همت بر ميان‏زد و در اين‏راه، دين و آيين، از ملامت و سرزنش مردمان انديشه نكرد و همه مردمان را به طاعت و مبرات راغب و تحصيل علم و عمل را طالب شدند و بركات از آسمان برايشان نازل و ذخيره دنيا و آخرت ايشان را حاصل شد و در هر زمانى كه عالم عاملى، يا سلطان عادلى همت بر اين امر خطير نگماشت و اين كار عظيم را سهل انگاشت، امر مردم فاسد و بازار علم و عمل، كاسد گشته، مردم به لهو و لعب مشغول به هوى و هوس گرفتار و خودسرشدند.» (66)

پی نوشت ها :
 

.51 همان‏377/.
.52 همان‏371/.
.53 همان‏152/.
.54 سوره بقره، آيه .45
.55 سوره هود، آيه 112؛ شورى، آيه 15؛ سوره جن آيه .16
.56 سوره حج، آيه .78
.57 سوره مائده آيه .54
.58 سوره صف آيه .4
.59 سوره محمد، آيه .7
.60 سوره قلم، آيه 10 8؛ بحارالأنوار، ج‏7/ .291
.61 نهج‏البلاغه، حكمت .110
.62 همان.
.63 عوائد الايام، ملااحمد نراقى‏319/، عائده 34، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم .
.64 كافى، ج‏1/ .54
.65 صحيفه نور، رهنمودهاى امام خمينى، ج‏21/109، وزارت ارشاد اسلامى.
.66 معراج السعاده‏367/.
 

منبع:www.naraqi.com